آفرینش جهان در نهج البلاغه


در نهج البلاغه حضرت على (علیه‌السلام)  در قسمتى از خطبه اول، درباره چگونگى خلقت جهان سخن گفته است. البته در خطبه‏ 90 و 202 نیز اشار? کوتاه به جریان خلقت نموده است. اما در خطبه اول مشروح­تر بیان شده است. بعد از اینکه به اجمال در مورد شناخت و نحوه خلقت خداوند سخن گفته است، در ادامه بطور تفصیل به خلقت جهان هستى توسط خداوند پرداخته و فرموده است:

« أنشأَ سبحانهَ فَتْقَ الأجواءِِ و شَقَّ الأرجاءِ و سَکائک الهوا.» [38] (سپس خدا طبقات فضا را شکافت و اطراف آن را باز کرد و هوای به آسمان و زمین راه یافته را آفرید.»

از این کلام برخی مفسرین نتیجه گرفته­اند که نخستین آفرینش در جهان ماده، آفرینش فضای جهان باید بوده باشد؛ فضایی که کرات آسمانی و منظومه­ها و کهکشان­ها را در بر می­گیرد.[39]

همچنین برخی دیگر با نظر به معنای لغوی «فتق» که عبارت از«فاصله میان دو چیز و شکافتن» [40] می­باشد، بیان کرده­اند کلام حضرت در حقیقت  اشاره به آفرینش جدید دارد و منظور از «فتق الاجواء»، فعل و انفعالاتی است که در اجزاء و مواد واقع در فضا صورت گرفته است نه در خود فضا، تا آفرینش جدیدی صورت گیرد. از طرف دیگر، «فتق الاجواء» نشان مى دهد که جهان یکپارچه ودر یک جا جمع شده بود چون در این صورت است که شکافتن و گسترش دادن معنى پیدا مى کند. تا چیزى در یک جا جمع نباشد نیازى به سخن گفتن، از شکافتن وگشودن نیست و  چیزی که از وضع سابق به وضع جدید در می آید، آن وضع دومی را أنشا و ایجاد گویند، به عبارت دیگر، مواد و اجزاء پراکنده در فضا که با فاصله های زیاد جاهای وسیعی را اشغال کرده بود، از آن جای وسیع به جا و مکان کوچکتر منتقل شدند و این مواد که بر اثر فشار، از مرکز متراکم شدند، شکاف برداشتند و فاصله­هایی در آنها ایجاد گردید که از آن به ( شق الارجاء) تعبیر شده است و بر اثر این فشار و شکاف، در جاها ی دور و کرانه های نهایی آن بزرگراه­ها بوجود آمدند (سکائک الهواء ). [41]

(ِ فأجری فیها ماءً متلاطماً تیّارُهُ متراکماً زخّارُه حَمَله علی الریح العاصفةِوالزَّعزع القاصفة فأمرها بردِّهِ وسلَّطها علی شَدّهِ وقَرَنها إلیحَدِّه الهواءُ من تحتِها فَتِیقٌ والماءُ من فوقها رفیقٌ. )[42]

در مرحله دوم آفرینش، آب را در این مجموعه که دارای شکاف­هایی بود جاری ساخت، آبی پرموج و پرتلاطم (این نشان میدهد که انرژى جنبشى این آب بسیار بالا بوده است. دلیل حتمى آن هم باید این باشد که این آب بسیار داغ بوده و دماى آن به میلیاردها درجه مى رسیده است.) وچون آب دارای سنگینی و فشار است و اگر در فضای باز رها شود سرازیر می گردد، خدا ظرفی از طوفان­ها و تندبادها را در زیر آن آبها قرار داد تا نگذارد آبها از آن شکاف­ها سرازیر شود[43] و از (الهواء من تحتها فتیق والماء من فوقها دفیق) فهمیده می شود که مکان­ها و جایگاهایی در زیر آن آب وجود دارد، وباد را فرمان داده است آب را حفظ کند تا به آن مکانها برسد. [44] بعید نیست الفاظی مثل آب و باد وطوفان کنایه از موجوداتی شبیه آب و باد و هوایی که امروز ما می­بینیم می باشد.

(ثم انشا سبحانه ریحا اعتقم مهبها، و ادام مربها، و اعصف مجراها، وابعد منشاها، فامرها بتصفیق الماء الزخار، و اثاره موج البحار، فمخضته مخض السقاء، و عصفت به عصفها بالفضاء، ترد اوله علی اخره، و ساجیه علی مائره، حتی عب عبابه، و رمی بالزبد رکامه، فرفعه فی هواء منفتق ،و جو منفهق، فسوی منه سبع سموات. )[45]

خداوند پس از تندباد اول، طوفانی دیگر ایجاد فرمود که دارای چهار ویژگی بود :

1.                 اعتقم مهبها : بادی که عقیم و نازا بود. نه ابری بود که به هم پیوندش دهد و باران ببارد و نه گلی که آن را بارور سازد. بلکه تنها ماموریتش به هم آمیختن آبهای متراکم بود.

2.                 و ادام مربها : بادی که همراه و ملازم آب بود و از آن جدا نمی شد. وزش این بادها مداوم بود و لحظه ای قطع نمی­شد.

3.                 و اعصف مجراها : بادی که جریانش بسیار قوی و پر قدرت بود و از نظر شدت باید در یک حالت مساوی و یکسان می بود.

4.                 و ابعد منشاها : بادی که از دوردستها می­وزید. زیرا درازی مسافت بر قدرت و سرعت آن می افزود.[46]

در ادامه حضرت به ماموریت این بادها اشاره می­کنند:

1.                 فامرها تصفیق الماء الزخاره : دستور داد که آب عمیق و پرفشار فراوان را پیوسته بر هم بکوبد.

2.                 و اثاره موج البحار : و امواج آن اقیانوس ها را به هر سو به حرکت درآورد. یعنی همانطور که امواج دریاها بالا و پایین می روند و اجزاء و قطرات از آنها به این طرف و آن طرف پراکنده و پاشیده می شود.

3.                 فمخضته مخض السقاء: این تندباد، آن آب را همچون مشک به هم زد. مانند مشک شیر که برای گرفتن کره به حرکت در می آید و شیرها بر اثر آن حرکت به یکدیگر برخورد می کنند.

4.                 وعصفت به عصفها بالفضاء : تندباد آن آب را به شدت به سوی فضا بالا برد. این کنایه از نهایت حرکت و سرعت آن آب و مقدمه جهش جدید است.

5.                 و ترد اوله الی اخره و ساجیه الی مائره : این تندباد قسمتهای نخست این آب را بر آخرش می ریخت و بخش های ساکن را به سوی متحرک می برد. یعنی ممزوج شدن اجزاء آن آب.

6.                 حتی عب عبابه : تا آنجا که آبها بر روی هم متراکم شدند و بالا آمدند. پس حالت ارتفاع و بالا آمدن پیدا کرد، که در مراحل قبل نبود.

7.                 و رمی بالزبد رکامه : و این آب متراکم بالا آمده، کف­های خود را بیرون پرتاب کردند.

8.                 فرفعه فی هواء منفتق و جو منفهق: سپس خدا آن کفها را در هوایی گشاد و فضایی گسترده بالا برد. به نظر می رسد منظور از بالا بردن کف در فضا و هوا، همان بخار باشد همانطور که در قرآن اشاره شده : (ثم استوی الی السماء و هی دخان ) که دخان می تواند همان گاز یا بخار و یا زبد باشد ـ زبد بخاری است که از حرکت آب پدید می آید، منتها تا وقتی که ثقل و غلظت آن بیشتر باشد روی آب می ماند و آن را کف گویند، وقتی که اجزاء هوا در آن غلبه کند و از آب جدا شود آن را بخار نامند ـ  بنابراین بیان امام با قرآن درباره آفرینش آسمان هماهنگ است، یعنی بخاری که از آن آب (کف روی آب )، جدا می شود، منشا خلقت آسمانها گردیده و از باقیمانده کف، زمین آفریده شده است.

9.                 فسوی منه سبع سماوات: و از آن آسمانهای هفتگانه را آفرید و منظم ساخت. [47]

منشور جاودانه وجه شباهت بین دخان و بخار که به جای یکدیگر به کار رفته را در دو چیز می داند:

الف) هردو محسوسند و از نظر حس و مشاهده یکسانند.

ب) در هر دو اجزاء آب وجود دارد اما در بخار، به سبب حرارتی که از حرکت آب پدید می آید، اجزاء آب با هوا مخلوط و متصاعد می گردد. در حالی که در دخان (دود) اجزاء آب به خاطر لطافت آن، از جسم سوخته شده وحرارت جدا می شود و به شکل دود ظاهر می گردد.[48]

همچنین حدیثی از امام علی(علیه‌السلام) نقل شده، که مقصود از دخان را بخار آب معرفی می کند.[49]

(جعل سفلاهن موجا مکفوفا و علیاهن سقفا محفوظا و سمکا مرفوعا بغیر عمد یدعمها ولا دسار ینتظمها  ثم زینها بزینه الکواکب و ضیاء الثواقب و اجری فیها سراجا مستطیرا و قمرا منیرا فی فلک دائر و سقف سائر و رقیم مائر. )[50]

در این قسمت چند نکته وجود دارد :

الف) آسمان را به سقف محفوظ تشبیه کرده است، زیرا آسمان از نفوذ و تصرف شیطان جلوگیری می کند.[51]

ب) در معنای «بغیر عمد ترونها»، فخر رازی می گوید، «عماد» آن چیزی است که بر آن تکیه داده می شود و تکیه گاه آسمان هم، قدرت خداست. [52]

ج) علت اینکه به ستارگان ثواقب (سوراخ کننده) گویند این است که با روشنایی خود هوا را سوراخ می کنند و در تاریکی نفوذ می­کنند یا منظور شهاب­هایی است که شیاطین را هدف قرار می­دهند و می رانند و هوا را می­شکافند. [53]

در این کلام مراد از «سراجا مستطیرا» را نیز همان خورشید می­باشد.  

بطور کلی می­توان گفت حضرت در این بیان خویش، عالم را به یک خانه تشبیه کرده است که آسمان سقف محکم آن است تا شیطان­ها به آن راه پیدا نکند، و ستارگانی در آسمان وجود دارد که بزرگترین آنها خورشید و ماه است که بترتیب روشنایی روز و شب را فراهم می کنند.

 آیات و کلام امام قابل انطباق بر فرضیه های آفرینش جهان است، همانطور که گذشت، جهان در آغاز توده فشرده­ای از گازهای متراکم بود که به علت شباهتش به مایعات، به ماء و دخان هم تعبیر شده است و خدا دو نیروی عظیم را بر آن مسلط ساخت که در نهج­البلاغه به دو باد تعبیر شده است و در علوم جدید به نیروی جاذبه، که از متلاشی شدن توده های گازی جلوگیری می کند و نیروی دافعه، که بر اثر گردش دورانی به دور خود و بوجود آمدن نیروی گریز از مرکز، آنها را بسوی خارج می کشاند که همان تندباد دوم بود، نام برده می شود. و بر اثر گردش دورانی، امواج بزرگی، در آن توده گازی بوجود می آمده، که این امواج به روی هم متراکم و سپس فرو ریخته است، سپس قسمتهای سبکتر ـ که تعبیر به کف شده است ـ به فضای بیرون پرتاب شدند. آنهایی که با شدت بیشتری پرتاب شدند به نقاط بالاتر رفتند که به خاطر نیروی جاذبه نتوانستند به کلی فرار کنند و به صورت سقف محفوظی در آمدند، و آنهایی که شدت کمتری داشتند در نقاط پایین تر قرار گرفتند که امواج کم فشارتری بودند و  به موج مکفوف تعبیر شده است. سپس آسمانهای هفتگانه در آن فضا بدون هیچ ستونی، شکل گرفتند. و وجود نیروی جاذبه و دافعه باعث شد که هرکدام از کرات در مکانهایشان قرار بگیرند و قطعات کوچکتر به سمت کرات بزرگتر کشیده شوند و در مدارشان به حرکت در آیند. و ستارگان و ماه و خورشید شروع به تابندگی کنند.[54]

در ادامه امام در خطبه 91 ، به مرحله دیگری از مراحل آفرینش جهان اشاره کرده، می فرماید:

«پس، قسمت‏هاى سرکش آب از سنگینى زمین فرو نشست و هیجان آنها بر اثر تماس با سینه زمین آرام گرفت. زیرا زمین با پشت بر آن مى‏غلطید و آن همه سر و صداى امواج ساکن و آرام شده، چون اسب افسار شده رام گردید.»[55]

سپس می فرمایند :

 «خشکى‏هاى زمین در دل امواج گسترده شد و آب را از کبر و غرور و سرکشى و خروش باز داشت، و از شدّت حرکتش کاسته شد، و بعد از آن همه حرکت‏هاى تند ساکت شد، و پس از آن همه خروش و سرکشى متکبّرانه به جاى خویش ایستاد.»[56] و بدین ترتیب زمین آماده پذیرش حیات شد.

بخش دیگر این خطبه به موضوع پیدایش کوهها و چشمه­ها می پردازد:

«هنگاى که هیجان آب در اطراف زمین فرو نشست و کوه‏هاى سخت و مرتفع را بر دوش خود حمل کرد، چشمه‏هاى آب از فراز کوه‏ها بیرون آورد و آب‏ها را در شکاف بیابان‏ها و زمین‏هاى هموار روان کرد.»[57]

بنابر گفته امام ابتدا کوهها بر روی زمین قرار گرفت و سپس چشمه ها، که با فرضیه های زمین شناسان هم همامنگ است، طبق گفته آنان اول پوسته زمین بر اثر سرد شدن، چین خوردگی هایی پیدا کرد و در این چین خوردگی ها حفره های بزرگی بود برای نگهداری آب باران، و از گوشه ای به صورت چشمه جاری می شد. در خطبه، قله های کوه به «عرانین أنوفها» (قسمتهای بالای بینی) تشبیه شده است و این نشان می دهد که در درون کوه قسمتهای خالی وجود دارد که به صورت غارهایی نمایان می شود ومحل ذخیره آبهاست. [58]

سپس به نظم حرکت زمین و آرامش آن به واسطه کوه­ها اشاره می کند:

«و حرکت زمین را با صخره‏هاى عظیم و قلّه کوه‏هاى بلند نظم داد، و زمین به جهت نفوذ کوه‏ها در سطح آن، فرو رفتن ریشه کوه‏ها در شکاف‏هاى آن و سوار شدن بر پشت دشت‏ها و صحراها، از لرزش و اضطراب باز ایستاد.»[59]

در این بخش به بیان فایده وجود کوهها می پردازد اینکه بدلیل فرو رفتن ریشه های کوهها در زمین، از زلزله های ناشی از فشارهای درونی زمین، جلوگیری می کند.

«و بین زمین و جو فاصله افکند، و وزش بادها را براى ساکنان آن آماده ساخت، تمام نیازمندیها و وسائل زندگى را براى اهل زمین استخراج و مهیّا فرمود.»[60]

در این مرحله خدا زمین را به هوا یا اکسیژن که برای حیات موجودات ضروری است و همچنین تمام چیزهایی که برای زندگی روی زمین لازم است را آماده کرده است.

اینکه جو به چه معنایی است دو نظریه وجود دارد:

بعضی معتقدند که منظور فضاست، که بنابر گفته استاد مکارم شیرازی صحیح نیست، زیرا فضا، جسم یا ماده نیست تا ایجاد فاصله میان آن و زمین مناسب به نظر برسد؛ نظر دوم اینست که، جو طبقات ما فوق هوا است، مانند لایه ازن، که اگر این لایه نزدیک زمین می بود، نیازهای تنفسی انسان دچار مشکل می شد.[61